آرتین خان خان ایرانآرتین خان خان ایران، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

آرتین خان خان ایران

ماشینهای آرتین خان مرز ۲۰ رو رد کردن/ علاقه به گربه

بابا قبول دارم ... منم بهش گفتم هر چی گفتم آرتین خان دم در بده ... اما چه کنم که سرامیک های اینجا رو برای ماشین بازی به بقیه نقاط منزل ترجیح میدن!! مامان سما فدای اون انگشت اشاره ات که اشاره کردی به گربه تنبلی که زیر ماشین تو کوچه مون نشسته و یه لحظه نمیاد بیرون تو باهاش بازی کنی دوستان آرتین خان یادگاری نوشتن شما چطور؟   ...
21 مهر 1390

سونداژ مجرای اشکی آرتین خان / مجله اینترنت

  مجرای اشکی چشم چپ آرتین خان از بدو تولد انسداد داشت (راه خروجی اشک به سمت بینی بسته بود) حدود یک سال با قطره استریل چشمی و ماساژ دادن باز نشد و در آخر به توصیه 2-3 تا دکتر تصمیم گرفتیم سونداژ کنیم.   این روزها این مساله خیلی در کودکان اتفاق می افته اما کمتر کسی ماجراش رو یادداشت میکنه. به همین دلیل هم برای خودم و هم برای دوستان عزیزم کامل مینویسم که جای سوالی باقی نمونه:   20 شهریور آرتین خان رو بردیم کلینیک فوق تخصصی رازی توی بلوار کشاورز و دکتر فوق تخصص چشم کودکان به نام دکتر طباطبایی عملش کرد.   متاسفانه چون آرتین خان ناشتا نبود مجبور شدیم 4 ساعتی رو معطلی بکشیم و همین مساله آرتین و البته من رو خ...
3 مهر 1390

علاقه به عینک/روزگاران آرتین و مامانش

این روزها آرتین خان بدجوری به عینک دودی مامانش علاقه مند شده و جرات نداره از کیفش در بیاره!!   روزگاران من و آرتین خان از شب تا صبح طلب شیر میکردی و منم مطابق معمول بین خواب و بیداری شب رو به صبح رسوندم. دیگه خواب از سرم پریده بود ترجیح دادم به جای خواب زیادی برم بساط صبحانه رو برای خودم میزون کنم که داشتم ضعف میکردم. چایی ریختم و آماده برای زدن تو رگ که صدای نق و نوق شما بلند میشه میام کنارت شیر میخوری و مست مست میخوای بخوابی هر چی صدا میکنم آرتین عزیزم آرتین جونم بیدار نمیشی؟ اصلا انگار نه انگار دوباره خوابت برده میخوام از کنارت بلند بشم که چشماتو باز میکنی و زیرچشمی لبخند مهربونی بهم میزنی و ...
24 شهريور 1390

نمایشگاه مادر و نوزاد و کودک/تولد امیرعلی

امروز رفتیم نمایشگاه مادر و نوزاد و کودک تو خیابون حجاب من رفتم سراغ گشت و گذار و بابا بهمن و آرتین خان تو غرفه نبات کوچولو سرگرم نقاشی کشیدن شدن!! اینم خریدهای آرتین خان هرچی به بابا بهمن گفتم این همه سی دی کارتون به چه درد آرتین خان میخوره تو کتش نرفت که نرفت!!! در کل نمایشگاه بدی نبود اما کوچیک بود و جای تغذیه های کودک و مکلمل ها خالی بود به جاش همه غرفه ها رو ۲ بار بازدید کردم!! کاش یه فکری برای بارک ماشین ها هم میکردن!! دوست داشتیم غرفه نی نی وبلاگ رو هم میدیدیم که شرکت نکرده بود یه موبایل به نام موبایل خرسی هم اونجا شرکت کرده بود که عالی بود برای کودکان حیف که آرتین...
19 شهريور 1390

400 روزگی آرتین خان

این روزها مامان سما درگیر دندانپزشکی شده و با نق و نوق های آرتین خان آپ شدن کلبه گل پسر با کمی تاخیر صورت گرفت و اما 2 عکس از جیگری مامان در پایان 400 روزگی: یکی در حال انتظار برای آماده شدن بنده و عازم ددر شدن و دیگری اسب سواری در حیاط دیگه از تاتی تاتی دراومده و دو تا دست مبارکش رو بالای سرش میگیره و میدوه غذا نمیخوره و به جای شربت ویتان که مجبور بودم 10 سی سی بهش بدم و در آخر همه رو گلاب به رو کنه فروس سولفات جایگزین کردم که با ترفند 1 سی سی آهن و 2 قطره لیمو ترش میل میکنند همچنان با خوردن غذا میونه خوبی نداره و عاشق خوردن شیر مادره. تازگی ها یاد گرفته همون رو هم مثل بقیه چیزها که...
15 شهريور 1390

آرتین خان ۱۴ ماهه و کشف علایق

آرتین خان هشتم شهریور نود ۱۴ ماهگیش رو تموم کرد به همین مناسبت!! یه سر رفتیم سرزمین بازی نگین رضا و خوشگل مامان کلی بازی کرد بعدش هم یه سر رفتیم بوستان و یه مغازه بر از حیوانات بیدا کردیم که یه طوطی به این بزرگی داشت و تو قفس هم نبود ... گل بسری ما هم یک دل نه صد دل دلباخته شد و مگه دیگه ول کن بود؟؟؟ نزدیک به یک ساعت همون جا موندگار شدیم البته بابا بهمن مصمم بود که یا طوطی یا موش یا خرگوش براش بگیره اما انقدر اصرار کردم تا بی خیال بشه!!   یادگاری دوستان ...
10 شهريور 1390

شیطنت آرتین خان. ماجرای عصر پنجشنبه

این روزها آرتین مامان مدام میره در کابینت به اون سنگینی رو باز میکنه میره میشینه رو درش و تمام ظرف و ظروف های بنده رو میریزه بیرون و ساعت ها هم سر خودش و هم سر بنده!!! رو گرم میکنه ... اندراحوالات سما و پسری در عصر روز بنجشنبه: امروز برای کسب شادمانی چند بار روی تخت پریدم دیدم حال میده و آرتین هم میخنده !! منم به یاد دوران کودکی ... هی پریدم هی پریدم هی پریدم تا اینکه یه دفعه تخته تخت شکست !!!!!!!!!!!!!! از اونجایی که حالم گرفته شده بود و بعد از اون همه سروصدا ساکت شده بودم . آرتین بی حوصله شده بود و هی لجبازی میکرد و منم خواستم آرومش کنم که  در کمال تنبلی هی دست...
3 شهريور 1390

۱۳ ماه و ۱۸ روزگی/جمیعا ببخشید!

از اونجایی که آرتین خان ما این روزها همچنان علاقه ای به خوردن نداره تصمیم گرفتم برای کسب انگیزه برای عالیجناب عصرانه شون رو ببرم تو حیاط و در کنار توب بازی بهشون بدم اما چی بگم که اگه تو خونه یه قاشق میخورد دیگه تو حیاط لب به غذاش نزد چرا؟؟؟ چون .... تا رسیدیم دم در تند تند راه افتاده و با چنان سرعتی بدون هیچ کمکی توه توه کنان به سمت بچه هایی که داشتن تو کوچه فوتبال بازی میکردن میرفت و از ذوقش هول شده بود و دنبال راهی میگشت که از دستم فرار کنه! بمیرم برات عزیزم که برای فوتبال بازی کردن خیلی کوچولویی همون موقع بابا بهمن از راه رسید و رفتیم خرید و از اونجایی که بنده وقتی در...
29 مرداد 1390

آرتین خان و معضل غذا خوردن!

از اونجایی که خوردن و آشامیدن آرتین خان به یک معضل تبدیل شده دگربار دست به دامن عروسک ایشون شدم و بالاخره موفق شدم میدونین یعنی چی؟ من موفق شدم!!!!!! بلللله آرتین خان یک قاشق دهن من میذاشتن! یک قاشق به زمین می مالیدن! یک قاشق به عروسک میدادند! و در آخر یک قاشق خودشون میل میکردن .... خودشون ... آرتین خان رو میگم ها ... ------- نظرات -------- ...
29 مرداد 1390