34 ماهگی آرتین خان و مهدکودک
34 ماه از زندگی آرتین جونم میگذره و خوشحالم که پسر مهربونی دارم تا تمام وقتم رو براش بذارم و خوشحال تر از اون اینه که میبینم چه بزرگ شده این خان پسر ما. از الان دلم برای این روزها تنگ میشه
عسل خونه ما از اول اردیبهشت 92 راهی مهدکودک شد
این روزها کار آرتین شده شیرین زبونی و کار ما هم قربون و صدقش رفتن
آخ که شنیدن کلمات قلمبه سلمبه از زبون بچه ها چقدر شیرینه ....
اول از همه تیکه کلام آرتین خان رو بگم که تیکه کلام همه آشنایان شده: آخه چلا ؟؟؟
چند وقت پیش میگم: آرتین بیا بخوابیم صبح بشه بریم مهدکودک. آرتین میگه: مامان سما ... نه ... نخوابیم ... خودش صبح میشه (خووب راست میگه دیگه بچه ....)
هوا ابری شده بود اومده میگه: سماجون ابل (اول) تالیک میشه هوا ... بعدن بالون میاد. آلا (حالا) درو ببند باد میاد میره تو گوشم ملیض میشم!!
دیشب میگم میشه اول بری کنترل رو برام بیاری بعد بازی کنی. میگه : آدده!! هفا چیه ؟... میشه!!!
بهمن میگه آرتین چه نقاشی قشنگی کشیدی. میگه: بعمن ببین دالم دلس میخونم ... حال کردی؟؟؟
اومده با ناراحتی میگه : دست تو خیلی نالاحتم !!! آخه بلام موبال نخلیدی؟!!
گفتم آرتین اسباب بازی هاتو سریع جمع کن دارم عصبانی میشما. با خونسردی تکیه داده به دیوار میگه: حالتو میگیلماااا !!!
این روزها زندگی برامون نذاشته صبح تا شب شب تا صبح فقط کارتون اونم فقط و فقط و فقط گربه کارتون!!!! (این اسمیه که خودش روش گذاشته هر چی میگم تام و جری میگه گربه کارتون) البته منم خودم خیلی دوست دارم اما بدآموزی زیاد توش داره دیروز اومده میگه مامان من میرم بالای میز از اون بالا ظرفا رو میندازم ... تو مثه گربه بدو تند تند جمع کن تا نخورن زمین!!!!!
شبا موقع خواب تازه چونه ش گرم میشه بعد از خوندن 3-4 تا کتاب داستان تازه شروع میکنه به توضیح دادن درباره امروز که چه کارها کرده و چه کارهایی خنده دار بوده و چراغها رو هم که خاموش میکنیم شروع میکنه به برنامه ریزی فردا بخوابیم صبح بریم مگوزه (مغازه) باکیده (بادکنک) بخریم بعد بلیم وورووشگاه برات کیپ بخرم (برای من!) بعد بلیم کباب بخلیم . چشاش رو گرد میکنه و با تعجب میگه بسیتا (بستنتی) یادت نره سماااا
میخواستیم بریم بیرون حواسم نبود دو تا جوراب براش آوردم با گوشه چشمش منو نگاه میکنه و میگه : سماجوون دیدی حواس تو نبود!!!
امکان نداره چیزی رو از کسی بگیره و مرسی نگه (فدای پسر فهمیدم! عین این مامانای بی جنبه)
چند روزه هم یاد گرفته هی میگه این مال منه ... این مال شماااا