آرتین خان خان ایرانآرتین خان خان ایران، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

آرتین خان خان ایران

بایان سه ماهگی / یک روز کامل با آرتین خان

1389/11/7 0:45
نویسنده : سما
1,006 بازدید
اشتراک گذاری


پایان سه ماهگی / 8 مهر 1389


امروز آرتین بلا رو بردم درمانگاه

وزنش:۶۶۵۰ گرم

قدش: 59 سانت




یک روز کامل با آرتین جونم

اپیزود اول:

کنارم خوابیدی با پاهات هی بهم میزنی٬ هیتکون میخوری و سرت رو این ور و اون ور میکنی. یک دفعه جیغ میزنی٬ با جیغت دیگه ازجام میپرم٬ چشمام غرق خوابن٬ بغلت میکنم٬ پاهات رو هی جمع میکنی و باز میکنی٬ نقسنفس میزنی٬ بهت شیر میدم. آخ که چقدر گرمای سرت رو روی بازوهام دوست دارم٬ وای کهچقدر لذت بخشه وقتی لبم رو روی موهای سرت میکشم٬ چقدر دوست داشتنیه وقتی دست هایمشت کردت رو باز میکنی و کف دست نرمت رو محکم به روی دستم میزنی و با اون یکی دستتپهلوم رو چنگ میندازی٬ عاشق اون چشمون نازتم که بهم ذل میزنی٬ خواب از سرم میپرهوقتی توی همون حالت لبخند میزنی و خستگی رو از تنم بیرون میکنی. پا میشم آره دیگهساعت 8 شده و انگار که باید قید خواب شبانه رو که گذاشته بودم برای امروز صبح٬ زد.

 

اپیزوددوم:

همین که چسب پوشکت رو باز میکنم با دهن بیدندونت لبخند میزنی و آقوم آقوم میکنی٬ دلم نمیاد این لحظه رو ازت بگیرم. یک ربعیبازت میزارم و تو هم هی واسه خودت ورجه و وورجه میکنی البته کنارت میشینم چون هنوزروزهایی رو که به خاطر ختنه ات بازت میذاشتم و گل های روتختیم رو آبیاری میکردییادم نرفته!!!

تصمیم میگیرم به جای اینکه بشورمت ببرمتحمام. وسایلت رو آماده میکنم و با خوندن شعر مخصوص خودم:

یه پیسر دارم نازه ................. لوپ هاش قدپیازه

نیشش همیشه بازه .......... با خوب و بدمیسازه

عاشق تار و سازه ............. مامانش بهشمینازه

 

میبرمت زیر دوش٬ آب ولرم وقتی روی تنتریخته میشه همچین خودت رو ولو میکنی که نگو٬ صدات دیگه در نمیاد٬ اون موقع چهره اتدیدنیه٬ دهنت بازه و لبخند تا پایان دوش گرفتن روی لبت نقش بسته و چشمای خمارت بامهربونی هر چه تمام تر نگام میکنه و احساس میکنم با چشمون زیبات ازم تشکر میکنی٬محکم لوپت رو ماچ میکنم طوری که صداش تو حمام بپیچه!!!

خوشحالم از اینکه از دوش گرفتن لذت میبریآخه منم عاشق آب بازیم٬ یک روز در میون میریم حمام و دو نفری حال میکنیم. خدا کنهکه همین طوری بمونی و تصور میکنم 2 سالگیت رو که با هم بریم تو وان و یک ساعتی باهم آب بازی کنیم و خسته شیم.

 

اپیزود سوم:

لباس هات رو تنت میکنم و باز هم شیر میخوریو مثل همیشه آروغ نمیزنی!!! چی کار کنم خوب٬ آرتین خان همینه دیگه٬ از نوزادی نیمساعت هم که پشتش میزدیم آروغ نمیزد!

باسنت رو میزارم رو شکمم و حالا نوبت دورزدن تو خونست. وقتی یه کمی به سمت جلو دولا میشی احساس بهتری داری. میبرمت جلویآینه. فقط در این صورته که عسلم چشماش رو تا جای ممکن باز میکنه و لب هاشو غنچهمیکنه و به سمت خودش تو آینه میره. واقعاً آروم میشه٬ خیلی خوبه که آدم با دیدنخودش آروم بشه!

چند دقیقه بهت نگاه میکنم و برای دههزارمین بار با خودم میگم یعنی تو پسر منی؟؟!! بعدش خدا رو صد هزار بار شکر میکنمو طوری که اذیت نشی میفشارمت. یعنی تو روزی میخوای یه مرد جوان و خوش تیپ بشی؟ایشالا روزی برسه که علاوه بر اینکه تو توی آغوشم آروم بشی٬ من هم تو آغوش تو جابگیرم٬ البته اگه تا اون موقع کس دیگه ای تو آغوش تو آروم نگیره و جایی واسه منبذاره٬ البته واستا ببینم بی خود کرده!!! (چشمک) وای که چقدر حسودی بده هاااااا... با فکر اینکه پسر تیر ماهی مامانش رو دوست داره یه کمی آروم میشم٬ خداییش ازبس فکر و خیال های مختلف میکنم دیگه خسته شدم. گاهی اوقات انقدر از این زمان دورمیشم و به آینده فکر میکنم که دلم برای همین لحظات تنگ میشه و به خودم میگم بایداز این لحظات تمام لذت رو برد...

 

اپیزود آخر:

اگه وقت بشه و اجازه بدی وبلاگت رو آپدیتمیکنم و یه فکری برای شام.

این هفته بهمن صبح کاره و وقتی ساعت 5 کلیدمیندازه و میاد تو٬ من یه نفس راحتی میکشم٬ وای که چقدر خوبه نیروی کمکی و تازهنفس از راه برسه. حالا نوبت باباییه که ماچت کنه و فشارت بده و تو خونه بگردونتت.

نمیدونم این چه صیغه‌ایه که فقط تو کری‌یرتراحت و آروم میخوابی٬ همین که جات رو عوض میکنیم سریع بیدار میشی٬ امیدوارم اینکری‌یرها مطابق با کمر و حالت بچه ها تعبیه شده باشه تا یه وقتی اذیت نشن. البتهیک ماه اول اصلا استفاده نداشت اما 2 ماهی میشه که واقعاً به این نتیجه رسیدم کهاگه کری‌یر نبود چی کار باید میکردیم. آقا آرتین تو تختش نمی‌خوابه و چون من بیشتراوقات توی آشپزخونه و جلوی تلویزیون هستم بهتره که کنارم باشه تا از وضعیتش بیشترخبر داشته باشم٬ کری‌یر بهترین وسیلست٬ خدا رو شکر تا آرتین 66 سانت بشه جا دارهکه از کری‌یر استفاده کنیم٬ باز هم ممنون از خاله نانا ...

دیگه نوبت سریال های فارسی وان رسیده و ماهم از ببنندگان پروپا قرص.

تو خوابیدی٬ میذاریمت جلومون٬ منم میون بازوهایبابایی خستگی در میکنم و راجع بهت کلی حرف میزنیم و کیف میکنیم.


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)