آرتین خان سه ساله و دریا
هفته گذشته فرصتی دست داد تا با اقوام مامانی سما دسته جمعی بریم شمال
(مجتمع نارنجی)
آرتین خان و صحنه دل به دریا زدنش ...
اگه بدونین با چه مکافاتی راضیش کردیم تا برگرده
اینم من و تو و بابا بهمن و عکس یادگاری لب دریا و غروب زیباش ...
آرتین خان و خاک بازی با وسایل شن بازی!
آخ که دوچرخه سواری روی این شیب زمین چه حالی داد!!
این روزها آرتین شیرین تر از گذشته حرف میزنه و با صحبت ها و استدلال های جدیدش هر لحظه ما رو سورپرایز میکنه ...
ساعت 12 شب. آرتین با کاغذی تو دستش اومده پیشم میگه: خورشید خانومو بیدار بوکوون ... بوگو بیدار شه ... باسش نگاشی کشیدم بیاد وربیره (برداره) یه ببه (یه دفعه) خوشال شه
بنده: وااای آرتین چرا کف دستت رو خط خطی کردی؟؟ آرتین: نوچ .... نههههههه ... حرفا چیه؟ ... الکی نیس .... خوشله ....ارفه ای (حرفه ای) کشیدم!!!
این روزها عاشق بازی و هیجان شده فقط تو خونه بدوه و منم دنبالش ... برای شروع بازی فقط کافیه ... چشاشو گرد کنه و یه بند داد بزنه ... اگه منو درکی Dereki !!!
تو گوتی = تو گفتی